مهدیسمهدیس، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

مادرانه هایی برای دخترم

سفر به کیش

جمعه مصادف با روز تولد پدرت به کیش سفر کردیم همارهان ما توی این سفر دایی مجید و زن دایی و خاله بودن تو اولین باری بودی که سوار هواپیما می شدی وکمی با تعجب به همه چیز نگاه می کردی توی هواپیما هم کمی بازی کردی و تا آخر سفر به خواب رفتی اولین تولد بابا را با حضور تو در کیش و داخل هتل جشن گرفتیم کیش هوا ابری و بارانی بود و روز آخر سفر هوا آفتابی شد روزهای خیلی خوبی را در کیش گذراندیم در گردشمان به دور جزیره به شهر زیر زمینی کاریز درخت 1000 ساله کشتی یونانی محل قدیمی و بومی کیش و بازار پدیده دیدن کردیم من و بابائی سوار جت اسکی شدیم خیلی خوش گذشت خیلی روزهای خوبی را گذراندیم عکسها را برات می ذارم ...
25 دی 1392

خدا را شکر که تو هستی

مهدیس نازم روزی هزاران بار خدا را به خاطر داشتنت شکر می کنم لذت بودنت به قدری زیاد است که با هیچ چیزی برابری نمی کند زمانی که دستانم را بر روی صورتت می کشی دنیا برایم زیبا می شود هنگامی که از نبودنم دلتنگ می شوی زندگی را به گونه ای دیگر می بینم هر زمان دهان کوچکت را برای بوسیدنم باز میکنی زیباترین لحظات زندگیم رقم می خورد کنارت آرامشی عجیب دارم همانگونه که از نبودن پدرت ناراحت می شوم از نبودن تو هم می رنجم دوس دارم تمام لحظه های بیداری و خوابت را در کنارت باشم و از تمامی این لحظه ها شاد شوم دوستت دارم عزیزم دوستت دارم دوست داشتنی که تصوری برایش نیست دخترکم خدا را شکر که تو هستی
25 دی 1392

تولد پدر

همسر مهربانم تولدت مبارک دوستت دارم دختر نازم این متن پیامک امروزم به پدرت بود دخترکم پدرت بهترین مرد دنیاست  من عاشقانه دوستش دارم و بهترین روزهای زندگیم را در کنار پدرت گذراندم پدرت زیباترین خاطرات را برایمان رغم زده است امیدوارم سالهای سال سایه اش بر سر هر دویمان باشد آمین
20 دی 1392

اولین برف

دخترکم امرو سفیدی برف مرا به خاطره ها برد به روزهای قشنگ کودکی ام آن زمان که بی مهابا درم یان برفها می دویدم و با ذوق و شوقی کودکانه آدم برفی قصه ها را به عالم واقعی پیوند می دادم آن زمان که دستان سرد و یخ زده ام را ها ها ها میکردم تا کمی گرم شود آن هنگام که گوله برفهای کوچکک را به سوی هم سالگان خود پرتاب می کردم یادش به خیر امروز هم تو اولین برف زندگیت را تجربه کردی  برفها را گوله کردم و برکف دستانت نهادم با شوقی کودکانه به آب شدن برفها می نگریستی و چشمانت پر از علامت سوال و تعجب بود مادر فدای تمامی نگاههایت دردانه زندگیم
11 دی 1392

شب یلدا

دخترکم دیشب اولین شب یلدا را تجربه کردی بلندترین شب سال دیشب را خونه آقاجون  با حضور عمه ها و دایی و زن دایی جشن گرفتیم دختر مهربونم توی این شب برات بهترین ها را آرزو کردم از خدا خواستم زندگیت به بلندای این شب طولانی پر برکت باشه از خدا خواستم سفیدی و پاکی برف همه جای زندگیت را پر کنه و زندگیت همیشه و همیشه پر از شادی باشه حتی کنار مشکلات و سختیهای این زندگی روحیه ستیزه گر و تلاش جو را از دست ندی مهدیسم همینطور که این روزها برای رسیدن به هدفت بارها و بارها تلاش می کنی برای ایستادن روی پاهای کوچیکت شاید صدها بار تا حالا به زمین خوردی اما باز بلند شدی در آینده هم همینطور باش این روحیه را هیچ وقت فراموش نکن و از بین نبر...
1 دی 1392
1